فرقی نمیکند دکتر باشی یا مهندس، کارگر باشی یا کارفرما، پیر باشی یا جوان و یا حتی نوزاد شش ماهه، نشانی از گِل افتخار روی جانت خودنمایی میکند، همانهایی که روزهای قبل گردی از غبار را روی لباسشان نمیدیدی، امروز آمدهاند تا خاک بر سر گذاشته و با اهل حرم همدردی کنند.
مدیریت استراتژیک لرستان- پریسا قربانی نژاد؛ کار از کار که گذشت، دیگر طاقت نداشت از بالای تل به تماشا بنشیند، هر چه توان داشت را در پاهایش جمع کرد و سراسیمه با آه و فغان خود را به گودی قتلگاه رساند. هنوز نشانههای جرم و جنایت بر پیکر برادر هویدا بود، ماتش برد، مبهوت زده به بدن قطعه قطعه شده نگاهی انداخت و گفت: تو برادر من هستی آیا، تو حسین منی؟ جای تو نه بر روی زمین، بلکه روی سینه پیغمبر بود، حال چه شده که چنین غرق به خون در خاک تفتیده کربلا افتادهای؟. خاکی که پیش از این مقدس بود به گِل آدم سرشته شدن، اگرچه پس از واقعه عاشورا و دمیدنِ نفسِ زاده زهرا(س) در آن تقدس ویژهای یافت، اما داغیاش در سال ۶۱ هجری دل مردمان لرستان را بدجور سوزانده است.
التیام این دل داغدیده مرهم میخواهد، برای همین دهم محرم هر سال، سپیده سر نزده، مردمان لر در هر نقطه از دیارشان حوضچههایی از خاک و گلاب مهیا کرده و تمام قد در گِل عزای دوست فرو میروند. برای خشک شدن این گِل، هیزمهایی از شب قبل کنار حوضچهها قرار داده میشود تا فردا اول صبح برای گرم کردن عزاداران روشن شود، چوبهایی که با حواله منابعطبیعی و نه به شکل قاچاق در اختیار هیئات قرار گرفته است. صبح زود از خانه بیرون میزنم، آسمان را دود گرفته و بوی هیزمهای آتش گرفته از هر طرف به مشامم میرسد، گویی التماسهای مکن ای صبح طلوع در دل زمان اثر نداشته، چرا که خورشید زودتر از موعد مقرر پرده سیاهی را کنار زده و حرارتش را بر سر مردمان گداخته است. هر کجای این جهان پهنپیکر باشی، روز عاشورا غمگینترین حالت ممکن به سراغت میآید، این را میشود از گنجشکهایی که دم صبح حال نغمهخوانی ندارند و اهالی محل که سر در گریبان برده تنها با چرخش سر جواب سلامت را میدهند، به خوبی میتوان فهمید.
به مسیرم برای رسیدن به اولین حوضچه گِل ادامه میدهم، آخر میدانید ما لرها روز عاشورا قبل از شروع عزاداری، خاک عزا را بر تن نشانده و با سر و صورت گلمالی شده در هیات و دستههای سوگواری حاضر میشویم. فرقی هم نمیکند دکتر باشی یا مهندس، کارگر باشی یا کارفرما، پیر باشی یا جوان و یا حتی نوزاد شش ماهه، نشانی از گِل افتخار روی جانت خودنمایی میکند، همانهایی که روزهای قبل گردی از غبار را روی لباسشان نمیدیدی، امروز آمدهاند تا خاک بر سر گذاشته و با اهل حرم همدردی کنند. به راستی این حسین کیست که بیش از ۱۴۰۰ سال است ذرهای از دوست داشتنش در دل مردمان کم نشده، هر روز به خیل مشتاقانش نیز افزوده میگردد، قطعا یک انسان مرده نمیتواند اسباب اثر باشد، اصلا به قول استاد الهی قمشهای زندهتر از امان حسین(ع) در عالم چه کسی را سراغ دارید، او زنده است که با این همه برکات، آدمها را با هر اعتقاد و آئینی دور یکدیگر جمع میکند. چند نفری دور آتش جمع شده و در حال خشک کردن گِل روی لباسهایشان هستند، آن گوشه یکی در حوضچه کاملا غوطهور شده و آن طرفش دستههای چند نفری مشغول گلِمالی کردن همدیگر هستند، یکیشان همزمان که محاسنش را گِلی میکند، غرزنان به دیگری میگوید: ببین اینجای شانهام را خوب گلمالی نکردی، مگر نگفتم همهجایم یک دست خاکی باشد. دستم را در گوشهای از حوضچه فرو میبرم و آرام تکان میدهم، بوی خوش گلاب از این فاصله حس خوبی به آدم میدهد، نفسم را عمیقتر میکشم تا بوی بیشتری را در شُشهایم ذخیره کنم، این بوی خاک و گلاب قاطی شده را هیچ جایی درک نمیکنید. خیلی از گل محمدیکاران لرستانی نذرشان برای محرم گلاب گِلمالی است، برای همین از قبل نابِ محصولشان را کنار میگذارند برای عاشورا، خاک رسی هم که استفاده میشود از پاکترین و تمیزترین جا استخراج و در اختیار هیئات قرار میگیرد. دست گِلآلودم را روی سرم فشار میدهم تا جای انگشتانم روی چادر خوب نقش ببندد، همین که اضافه گِل دستم را در حوضچه میتکانم، خانمی دستش را روی شانهام قرار میدهد و لیوان یکبار مصرف پر شده از گِل را به سمتم دراز میکند « ببخشید تا دستتان گِلی است روی شانههای من را هم گِلمالی میکنید».